۱۳۸۷ فروردین ۲۶, دوشنبه

خانم سهیلی پرسیده‌اند:
چه راهی برای برقرار کردن ارتباط با قطعه‌ای که نوازنده را جذب نمی‌کند هست؟ ایشان در حالی که با دشتی کتاب متوسطه‌ء علیزاده ارتباط می‌گیرند، ضربی چهارگاه رکن‌الدین مختاری  را خوش نمی‌دارند...
۱- آیا می‌توان هر بحثی را با نسبی بودن پدیده‌ها و مختلف بودن سلیقه‌ها پایان داد؟ و نمی‌توان اثبات کرد که آیا یک قطعه زیباست یا نه؟
۲- نقش تخیل در نوازندگی چیست؟ آیا هنگام نوازندگی برای جمله‌هایی که می‌نوازید تصویر ذهنی می‌سازید؟
۳- آیا نوازنده  مفسر قطعه است یا مخاطبش؟
۴- اصالت اجرا چیست؟ آیا قطعه‌ای را که دوست ندارید در عین آن‌که خوب اجرایش می‌کنید، دوستش ندارید؟
شاید فکر کردن راجع به این پرسش‌ها راهگشا باشد.... 


۴ نظر:

غزل گفت...

ممنون از راهنماییهای خوبتون.همه سوال های شما همیشه تو ذهن من هست و خواهد موندوسعی میکنم به جواباش برسم. ممنون.
راستش استاد،من همیشه اون قطعه های رو که دوسشون دارم و شایدکمی بهتر از بقیه می نوازمشون.با تصویری که ازشون تو ذهنم دارم میزنم.راستش من کلا نوازندگیم(که اگه بشه اسمشو بزارن نوازندگی)از قوه تخیلمه یعنی یه تصویر ازش میسازم.بدون اون تصویر ها اصلا قطعه رو درک نمی کنم.و این واسم یه مشکل شده آخه خیلی کم یه قطعه ذهنمو پر از تصویر میکنه.شاید بشه بگن ساز زدنم بیشتر به نقاشی شباهت داره.واسه این مشکلم چیکار باید بکنم؟؟؟؟
ممنون.
سهیلی

Ali Samadpour گفت...

بد نیست راجع به این دغدغه‌ها در بحث این هفته در یزد گفت‌و‌گو کنیم

mohsen shoja گفت...

با سلام و خسته نباشید خدمت تمام عزیزان به ویژه استاد عزیز و تمام اون گلهایی که بعد از تمرین سازشون رو گذاشتن و مشتاقانه به سایت سری زدن تا از حال و هوای سایت با خبر بشن
و بعد از حال و هوایی عوض کردن دباره سراغ جگر گوشه هاشون میرن
از این که استاد لطف کردن و منو در جمع شما پذیرفتند بسیار خوشحالم و ای کاش میتونستم احساسم و با این کلمات بیان کنم ...همچنین جای این هست که از خانم و اقای صالحی که زحمات زیادی رو کشیدند تا من در این جمع باشم تشکر و قدردانی کنم.

Unknown گفت...

ديداري ديگر ،كلماتي و گفتگوهايي چون هميشه پر چالش...
سخن از تصوير ذهني و سناريويي براي قطعات به ميان آمد البته اين موضوع و چنين بحثي را پيش از اين نيز در اين كلاس پربار شنيده بودم ولي اين بار نمي دانم چرا دچار يك سري تعارضات شدم ،تناقض هايي كه پس از كلاس لحظه به لحظه بيشتر گريبانم را گرفت
اگر درست فهميده باشم ما در آن لحظه كه همگي به جمله اي از كار ركن الدين خان گوش مي داديم به دنبال تصويري عيني بوديم و هريك به شكلي آن را بيان كرديم از برداشت گفتگو گرفته تا احساس پيچش و چرخش و ...حالا سئوالي كه در ذهن من ايجاد شده است اين است:
آيا لازم است يا حتي درست است كه بخواهيم اين هنر انتزاعي را به بند عينيت بكشانيم؟انتزاعي كه همه هنرها در تلاش براي رسيدن به آن هستند؟
نمي دانم توانسته ام سئوالم را خوب بيان كنم يا نه ولي واقعا خوشحالم كه چنين فضايي وجود دارد تا من بتوانم با طرح اين پرسش در انتظار گفتگويي سازنده بمانم
متشكرم