۱۳۸۶ بهمن ۱۶, سه‌شنبه

وقت ساز زدن ، در فاصله سکوت‌های میان موسیقی،  سال‌های عمر‌تان را مرور کنید

۶ نظر:

Unknown گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
Unknown گفت...

و چه چيز جز لحظات تأمل برانگيز سكوت مي تواند پاسدار لحظات گاه غمگين و گاه شاد عمرم باشد؟

Unknown گفت...

درست در ساعت 4 عصر اتاق كوچك انتظار همنوايي ما را مي كشيد،دور هم جمع شديم و پس ازمدت زمان تقريبا زيادي كه صرف همكوك شدن،كرديم قطعه چهارمضراب ماهور(هنرجويان تار) را تقريبا تا انتها با هم زديم و هنرجويان سه تار نيز درسهاي كلاسي را دوره كردند.
متأسفانه با وجود فراهم بودن امكان شنيدن قطعه موسيقي(يك دستگاه كامپوتر براي انجمن موسيقي تهيه شده بود)به علت اختصاص دادن وقت زيادي به تمرين ساعت 6:45 ملاقات اين هفته پايان يافت
جاي استاد و آقاي فاضل پايه ثابت هميشگي كلاسها خالي بود...

vadood گفت...

این قافله عمر عجب میگذرد!
دریاب دمی که با طرب می گذرد

ساقی! غم فردای حریفان چه خوری؟!
پیش آر پیاله را که شب می گذرد

غزل گفت...

سلام.
از صداهای بی رحمی که به جان گوشم افتاده بودند پرسیدم چرا؟؟؟؟؟؟
چشمهای سیاه سازم را دیدم که معصومانه خویش را پشت پردههایش پنهان کرد.و هیچ نگفت جز هفت میزان سکوت........
ممنون به خاطر کلاسای خوبتون.

غزل گفت...

از لمس نوک انگشتانم روی ضربان تندو گاه آهسته ی سازم گاه می هراسم!
چگونه در سکوت های خسته ی سازم بیاموزم آرامش را؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/